ايران نميرد مگر يادكوروش بميرد دو تا شلوار توی خشکشویی یکی از آن دو خیلی شیکتر بود دوتا جیب بزرگ از پشت و رو داشت شکیل و خوشگل و ابریشمی بود خلاصه جنس مرغوبی خفن داشت یکی دیگر چروک و ساده تر بود تمیز و شسته اما بی اتو بود به قدری کهنه بود و خسته از کار گذشت روزها بی ارزشش کرد پس از یک شست وشو با خوب رویی به سویش آمد آن شلوار زیبا کنار او نشست و با تکبر که من یک روز در بوتیک بودم مرا دیدند مردم پشت شیشه همیشه تو جایی لوکس بودم کنار کفشهای چرم اعلا پس از یک دوره ی چشم انتظاری تراولهایی از جیبش درآورد چه جاهایی که با آن مرد رفتیم همیشه روی مخمل می نشستم به یک چشمک برایم شد مهیا خوراکم بود چک پول و تراول درون خانه ده شلوار بودیم درون ناز و نعمت خواب بودیم تو اما ظاهراً شلوار کاری دل شلوار کهنه سخت آزرد به حسرت گفت ای شلوار زیبا منم مثل تو شلوارم برادر مرا یک مرد فرهنگی خریده نه در عمرم تراول دیدم هرگز نه روی مخمل و اطلس نشستم نه دستی را به نامردی فشردم خدارا شکر اربابم شرف داشت همیشه سر به زیر و مهربان بود به خوشرویی رفاقت کرد با من نه در عمرش گناه ومعصیت کرد معلم بود و دانشمند و دانا معلم در صف پیغمبران است اگر صد بار جانم را بسوزند اگر یک عمر تنهایی بپوسم نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پیوندهای روزانه پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |